سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ بندگان نزد خداوند سبحان، کسی است که جز در اندیشه شکم و شرمگاهش نیست . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

تعداد کل یاداشته ها : 18
103/2/11
9:12 ص

ما نرفته بودیم که بجنگیم. فقط رفته بودیم که برویم. رفته بودیم اما نه برای جنگ یا برای برای صلح یا برای هیچی. شب بود، تاریک بود، سرد بود، گرم بود...نمیشد جنگید، نمیشد خوابید، نمیشد نشست. دشمن آن طرف بود. آنطرف که ما نبودیم. او بیدار بود. ما خواب و بیدار بودیم. گرسنه بودیم. تشنه هم...

ما نرفته بودیم که بجنگیم...چهل سال گذشته بود. دشمنی ما کهنه شده بود. آنقدر به هم فحش داده بودیم که نگو. ولی دشمن. اه...دشمن دین و ایمون نداشت. میزد به قصد کشت و ما میدویدیم به قصد فرار...الفرار الفرار. به سمت خودمان میدویدیم. به هم میخوردیم. پشت هم قایم میشدیم. روی هم میافتادیم. یکی خونین و مالین و روده بریده بود. یکی از خنده روده بر شده بود.

ما اهل جنگ نبودیم. بلد نبودیم. پدرمان جنگیده بود یا مادرمان؟ اصلا مگر زور بود؟ تا همانجایش هم رفته بودیم خیلی بود. ما آنقدر رفته بودیم که دشمن دیگر گفت نیایید و ما ایستادیم. توقف، ایست و بازرسی...یکی دو نفرمان که رفتند پیشتر پس نیادمدند که خبر بیاورند...

همین دیگر ما نجنگیدیم. فقط نگاه کردیم بهشان از دور...سخت بودند و ساکت و مرموز. خدا میدانست در دل هایشان چه خبر است. خدا میدانست چه مان میکردند اگر جنگ کرده بودیم...میگفتند میله هایی داغ و و آتشین دارند که در آستین آدم فرو میکنند...و ما که پشت نیمکت مدرسه از سبیل آتشی هم میترسیدیم و اهلش نبودیم و هزارتا هزارتا صفر میگذفتیم مگر مرض داشتیم برویم تا میله هایی از آتش در آستینمان کنند؟

خدا میداند دلمان میخواست. سنگ روی گورمان میخواستیم سنگ مرغوب معطر خوش نقش و نگاری باشد. ولی خوب دل که نیاید آدم دل نمی کند از سنگر دل بکند. از دهلیزهای زیر زمین بیرون بیاید. آن تو آن زیر امن تر است. دشمن میله های آتشین داشت و ما دل نداشتیم... این بود که آن زیر زمین ماندیم و بیرون نیامدیم...


  
  
<      1   2